traffic analysis

  1404/2/11   شعرنو   کدخبر: 13198   نظر: 0   بازدید: 2163   خبرنگار: فهمیه علمداری چاپ

برگزیده اثر شش شاعر؛

شلوغش نکن، زیر خاکستر موهایم هیچ آتشی نیست

شلوغش نکن، زیر خاکستر موهایم هیچ آتشی نیست

شعرهایی از:مهدی اشرفی،رضا عباسی،محمدعسکری ساج،محسن حسینخانی، بهاره خدابنده و سمیه بحرکاظمی


مهدی اشرفی


چند گلوله شلیک شد

و حالا

جای خالی چند پرنده

در آسمان پرواز می‌کند

 

باد

کلمه‌ای که می‌وزد

و ساعتِ دیواری

مجسمه‌ای از زمان

که با باطری کار می‌کند

 

جای خالی کسی

از روبه‌رویم کنار نمی‌رود

و با این قلب

وزن سمتِ چپ بدنم بیشتر است

 

سمتی از من

که بیشتر به تو فکر می‌کند

بیشتر تنها می‌ماند

 

ای کسی که مرا دعوت می‌کنی به تنهایی

تنهایم

نیمی از من زنی‌ست

که نیم دیگرم را

در آغوش گرفته است



*******************************


رضا عباسی


چه چیز ما را شاعر کرد خانم شیمبورسکا

ما 

که بیشتر از لایه‌های 

تووودرتوووی پیاز

زندان 

در زندان 

در زندان 

در خود داشتیم

محمود درویش چرا نوشت:

«محاصره‌ات را محاصره کن» 

دفتر و 

قلم و 

سیگار و 

تنهایی 

به چه درد می‌خورد 

اگر رد‌پاهایمان

در دوردست‌ها

از ما شاعرتر نبودند؟ 



*******************************


محسن حسینخانی


شلوغش نکن!

زیر خاکستر موهایم 

هیچ آتشی نیست


ببین

سیاه و سپید

آنقدر در عکس ها 

دست دور گردن هم انداختند، 

خفه شدند

و به تاریخ پیوستند


نگاه کن!

حتی این گورخر 

باور نکرده پوستش را 

که زنده است هنوز 


باور نکن خوب و بد را!

جهان 

پر است از زندانیانی

که زندان بان خود شده‌اند


هرچه باران است

زیر سر این ابر خاکستریست

پرده را کنار بزن


*******************************


محمد عسگری ساج


گریم طولانی چهره ات

یکروز کامل می‌شود

طوری که در هیچ آینه ای خودت را نشناسی


نور نیست

صدا نیست

دوربین نیست

حرکت نیست


قرار نیست حرکت کنی

قرار نیست حرف بزنی

قرار نیست گریه کنی

بخندی

پلک بزنی

نفس بکشی حتی

نقش تو همین است

که مثل مرده‌ها دراز بکشی

و بازی ات را شروع کنی


مورچه‌ای از سوراخ بینی‌ات وارد جمجمه ات می‌شود

در فضای خالی سرت می‌چرخد

و از حفره‌ی چشم هایت بیرون می‌آید



*******************************


بهاره خدابنده

آسمان، نقابِ زمین

زمین، نقابِ آسمان را

به صورت زده


خورشید به زور 

از لابه‌لای ابرهای سیاه بیرون می‌آید

همان‌طور که جوانه‌های خودرو

از لای موزاییک‌های پیاده رو

رودخانه‌ی وحشی از میان دو قله

و کلمات از لابه‌لای رگ‌های خونی مغزم


عشقم به تو

از لابه‌لای هوس‌ها


که این ربایشِ عجیبِ جهنده

کششِ بعدِ خستگی

همه چیز را جلو می‌برد


چرخ‌های زندگی

و عقربه‌های ساعت‌ را


تکامل 

شاید

همین باشد


و شعر

یعنی آن چه هست

آنچه نیست را به تصویر می‌کشد


من تو را

تو من را


و این تصاویر در حال حرکت

همه چیز را جلو می‌برند.


*******************************


سمیه بحرکاظمی


قلبم بی تو 

قوری بند زده روی سماور

و صدایم 

سکوتی که با بخار سوخته است


آشپزخانه مدام  آه می کشد 

با دهان یخچال

با دهان گاز

با دهان لیوانی که لب پر شده است


از شیر آب

فقط صدای گریه می آید 


اینجا 

بوی ماهی گندیده در هوا پیچیده 

انگار زنی 

مرگ را در ماهی تابه  تفت می دهد


شام حاضر است 

شعری کوتاه که

برای ساعتهای طولانی

دهان بشقاب ها را تلخ می کند  


بیا و زیر میز بزن

با یکی از لبخند های شیرینت...


اتمام اشعار/

اخبار پیشنهادی

برچسب ها: شعر رضا عباسی سمیه بحرکاظمی محسن حسینخانی مهدی اشرفی محمد عسکری ساج بهاره خدابنده

اشتراک گذاری :

اخبار مرتبط

    نظرات


    لطفا نظرات خود را به فارسی بنویسید و از الفبای لاتین خودداری کنید.